امروز مثل هميشه شروع شد.اما "ترديد"‌ ديروز باعث شد كه نزديكاي ظهر سراغ سعدي برم.يه غزلش توجه م رو جلب كرد. با وجود اينكه به نظر من در قياس با حافظ،سعدي يه عيبايي داره اما آدم جالبيه.اونقدر عاشقه كه هيچ چيزي نميتونه اونو از عشق ورزي منصرف كنه.به نظر من سعدي "عاشق بودن"‌ رو دوست داره و واسش مهم نيست كه گاهي "معشوقش" ناز ميكنه (يا شايد بشه گفت گاهي اين ناز به كم لطفي تبديل ميشه.)
عالم شهر گو مرا وعظ مگو كه نشنوم
پير محله گو مرا توبه مده كه بشكنم
گر بزني بخنجرم كز پي او دگر مرو
نعره ي شوق ميزنم تا رمقيست درتنم
اين نه نصيحتي بود كز غم دوست توبه كن
سخت سيه دلي بود آنكه ز دوست بركنم
گر همه عمر بشكنم عهد تو پس درست شد
كاين همه ذكر دوستي لاف دروغ مي زنم
پيشم از اين سلامتم بود دلي و دانشي
عشق تو آتشي بزد پاك بسوخت خرمنم
شهري اگر به قصد من جمع شوند و متفق
دست رها نمي كند مهر گرفته دامنم
چند فشاني آستين برمن و روزگار من
با همه تيغ بركشم وزتو سپر بيفكنم
گر به مراد من روي ور نروي تو حاكمي
من به خلاف راي تو گر نفسي زنم زنم
اين همه نيش مي خورد سعدي و پيش مي رود
خون برود در اين ميان گر تو تويي و من منم
چند صفحه بعد به يه غزل ديگه رسيدم كه چند بيتش شرح حال منه:
...
درديست در دلم كه گر از پيش آب چشم
برگيرم آستين برود تا به دامنم
گر پيرهن به در كنم از شخص ناتوان
بيني كه زير جامه خيالست يا تنم
...
دردي نبوده را چه تفاوت كند كه من
بيچاره درد مي خورم و نعره مي زنم
برتخت جم پديد نيايد شب دراز
من دانم اين حديث كه در چاه بيژنم
گويند سعديا دگر از عشق توبه كن
مشكل توانم و نتوانم كه نشكنم
ودو بيت از غزل بعدي هم حرف جالبي ميزنه:
...
به دريايي درافتادم كه پايانش نمي بينم
كسي را پنجه افكندم كه درمانش نمي دانم
فراقم سخت مي بايد وليكن صبر مي بايد
كه گر بگريزم از سختي رفيق سست پيمانم
به نظر من واسه رها شدن از "ترديدي" كه ديروز گرفتارش شدم فقط بايد صبركنم.چون الآن وقتش نيست و به وقتش ميتونم در موردش فكر كنم.البته راه حلشو پيدا كرده م اما الآن امكانش نيست كه قضيه رو حل كنم.
دو سه ساعت پيش محمد غفاري( از بچه هاي دانشگاه) اس ام اس داد.چند وقت پيش  سيم كارتم گم شده بود و شماره ي محمد رو نداشتم اما ازحدس زدم اون باشه.آخه اگه شماره اي واسم آشنا نباشه،يعني از بچه هاي جديده و محمد معرفتش از همه بيشتره كه حال منو بپرسه.اما اس ام اسش با مزه بود.نوشته بود:"دوست داشتن هميشه گفتني نيست،گاهي سكوت،گاهي لبخند،گاهي نگاه و گاهي فقط يك اس ام اس"
اما محمد جان،نگاه و لبخند وسكوت كه مال دوست دختره.من به شما ميگم "خيلي ميخوامت رياضيدان روشنفكر".
راستي امروزبعد از خواب بعد از ظهر،يه كم كسل بودم يه همين دليل سري به "مهندس خسته" و "آني دالتون(=دختر ترشيده)" زدم.دمشون گرم.بعد از مدتها لبخند رو،رو لباي ما نشوندن.خيلي حال دادن.
بقيه ي اتفاقات امروز معمولي بود و مثل هميشه روتين.
به قول يه دوست(ن.ي)،شبتون قشنگ

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati