جمعه:
الآن كه دارم اين مطالب رو مي نويسم،ساعت 13:53 است و تازه يكي ديگه از درسهاي 504 رو تموم كرده ام.چند دقيقه پيش وبلاگ "يادداشت هاي يك دختر ترشيده" رو ميخوندم چون يكي از پربيننده ترين وبلاگهاي بلاگفاست و مي خواستم بدونم اين "خانم پربيننده" (البته وبلاگشون.خودشونو نمي دونم!!!) چطوري مي نويسه و موضوعات نوشته هاش چيه.يه چيزي واسم جالب بود،اينكه فرموده بودند :  "‌اگر از خاطرات شخصي ام مي نويسم،آنهايي رو انتخاب مي كنم كه براي ديگران هم نكته ي جالبي داشته باشد".
البته بالابودن آمار بازديد كنندگان اين وبلاگ دلايل خوب و بد زيادي داره كه من يكي از خوباشو ميگم(بدهاش لازم به گفتن نيست چون به شخص نويسنده ربط نداره و بيشتر به دليل فرهنگ جامعه ي ماست).اما يكي از چند دليل خوب بالا بودن آمار بازديدكنندگان اين وبلاگ:ايشون در كنار خوب نوشتن،ديد مثبتي نسبت به جنس خودشون دارن واين باعث ميشه كه نوشته هاشون انرژي داشته باشه و خوندنش لذت بخش.گرچه من،به دليل گرفتاري هاي درسي و... زياد فرصت وبلاگ خوندن ندارم.بگذريم...
امروز صبح خيلي دير بيدار شدم و از اين بابت از خودم خيلي ناراحتم.حدود ساعت 10 واين وسه من كه يك عالمه درس دارم وحشتناكه.بعد از خوردن صبونه (مثل هميشه،تخم مرغ شيرين) فقط درس خوندم تا الآن كه مشغول نوشتنم و اتفاق خاص ديگه اي نيفتاده.راستي الآن همزمان با نوشتن،آلبوم سر عشق استاد شجريان هم گوش ميكنم و پيشنهاد ميكنم اين آلبوم رو از دست نديد،چون به شكل وصف ناپذيري قشنگه.
مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني
كه من قرار ندارم كه ديده از تو بپوشم
راستي امروز به يه نتيجه ي جالب رسيدم،درست وقتي كه داشتم درس مي خوندم.آخه به قول مجيد(دوستم)،ذهن من مثل يه سگ وحشيه كه نميتونه آروم بمونه و همش دنبال يه چيزي واسه فكر كردن ميگرده.البته خودم معتقدم ذهنم گاهي اواقات سگ وحشي و گاهي هم،يه جريان ملايم آبه كه مسير خاصي نداره.وقتي سگ وحشيه،افكارم به شدت منفي و تهاجميه.مدام دنبال افكار نگران كننده و ياس آوره.مثلا ً مرگ يكي،نرسيدن به اهدافم،برداشت بد از رفتار كسي يا كساني.البته من تمام تلاشمو ميكنم كه اين "سگ وحشي" روز به روز ضعيفتر بشه و بالاخره نابودش كنم.
گاهي اوقات هم ،ذهنم شبيه يه جريان ملايم و آروم آبه كه بدون مسير خاصي در مورد همه ي چيزاي قشنگ و دلچشب زندگي فكر ميكنه.البته يه وقتايي سعي ميكنم يه مسيري واسش در نظر بگيرم و روي يه چيز خاصي تمركز كنم.
اما امروز در حالي كه داشتم زبان ميخوندم،اين جريان ملايم آب به حركت دراومد و به اين نتيجه رسيدم كه:
"كساني كه از حرفاي احمقانه ي يه آدم احمق ناراحت ميشن،خودشون ازاون آدم احمق،احمق ترند."
اما روزهاي هفته اي كه گذشت:
دوشنبه:
امروز(يعني دوشنبه) به اين فكر ميكردم كه تلويزيون ما چرا اينقدر مزخرفه؟؟!!همه ي شبكه ها سريال آبكي پخش ميكنن،برنامه ي مذهبي كه تا دلت بخواد.اونقدر كه آدمو از هرچي مذهب ودينه خسته ميكنن.اما فقط سالي يكباردر مورد "ايدز"‌ حرف ميزنن.هيچ تلاشي نمي كنن كه ديد مردم رو نسبت به كساني كه ايدز دارن تغيير بدن و اصولا ً برنامه ي واسه كمك به اين آدما ندارن.اين رسانه ي "مثلا ًملي ما" كارش شده سركار گذاشتن آدما با سريال جومونگ وميزگرهاي بي نتيجه و برنامه هاي خاله بازي مثل خانه ي فيروزه اي واين مزخرفات،بدون هيچ آموزش اساسي و مفيد واسه مردم، مخصوصا ً نسل جوون.البته من ،هميشه سعي ميكنم كه منصفانه قضاوت كنم و هرگزمنكر اين نيستم كه برنامه هاي خوبي هم (البته به ندرت) پخش ميشه.مثل: آموزش كارآفريني توسط مهندس سعيدي كيا (كه اخيراً ديگه پخش نميشه)،گاهي اوقت برنامه ي دو قدم مانده به صبح و برنامه ي بسيار بسيار عاليه ارديبهشت روزهاي پيج شنبه(دكتر ابراهيم ميثاق).البته تعداد اين برنامه ها اونقدر كمه كه تاريكي كارنامه ي صدا وسيما رو حتي ذره اي روشن نميكنه(البته اين حرفاي من اصلا ً به مسائل انتخاباتي ربط نداره)
از اين حرفاي تند و انتقادي كه بگذريم بايد بگم كه امروز به شدت دلتنگ بودم.راستش گاهي اوقات اينجوري ميشم.مخصوصا ًاين كه چندوقتيه كه واسه دلتنگي دليل مهمتري دارم.
يادمه سال 84 كه دانشگاه قبول شدم،از طرف نهاد رهبري به دانشجوها هديه ميدادن.يا قرآن و يا صحيفه ي سجاديه.از اونجايي كه ما يه سه چهارتايي قرآن تو خونه داريم،من صحيفه رو انتخاب كردم.اما فقط واسه اينكه ، كتابيه كه نداريم.اما وقتي ترجمه ي دعاهاشو خوندم(چون به راز ونياز عربي هيچ اعتقادي ندارم)از بعضي هاش خوشم اومد.
هروقت دلم ميگيره(مثل امروز) سعي ميكنم با خدا حرف بزنم.و گاهي اوقات از صحيفه استفاده ميكنم:
"...بارخدايا!من به تو نيازمندم اما كوششم براي آن كم و كوتاه است.وچاره انديشي هايم بي اثرشده است...
پس اي خداي من!من با رغبت تمام به تو روي آوردم و با اعتماد به تو،اميدم را متوجه تو ساختم.و دانستم آنچه كه من از تو خواستارم كه به من ببخشي،بزرگش در مقابل وسع و تواناييت كوچك و كم است..."
سه شنبه:
امروز اتفاق خاصي نيفتاد.فقط بعد از ظهر بيشتر وقتم تلف شد .حدود ساعت 6:30 از خونه خارج شدم تا لباس و كيف وچيزايي كه لازم دارم بخرم اما فقط كيف خريدم.البته پسرخاله م خريدشو تقريباً كامل انجام داد اما من...
بقيه ي روز هم مثل هميشه بود درس،خوردن،ورزش و...
چهارشنبه:
1.بدون شرح: كامران دانشجو(وزيرعلوم جديد و رئيس ستاد انتخابات )مهمترين دغدغه ش رو در مورد دانشگاه ها "‌دين"‌ اعلام كرد.بازهم بگذريم...
2.گاهي اوقات از اين مسير تكراري اي كه مجبورم طي كنم تا به تنوع برسم خسته ميشم.
من از اين آهنگ يكسان و مكرر عاصي ام ديگر
من سرودي تازه مي خواهم
جنبشي ، شوري ، نشاني ، نغمه اي ، فريادهاي تازه مي جويم
اما خب.چاره اي نيست.براي خلاص شدن از اين مسير تكراري و گاه خسته كننده،تنها راه طي كردن مسيره.عذاب آورترين مسئله اينه كه مسوول همه ي اين تكرارها و عقب افتادگي ها خودمم و براي جبران همه ي كم كاري هاي گذشته فقط بايد اين مسير تكراري هر روز رو طي كنم.به اميد روزهاي بهتر...
3.امروز به اين فكر مي كردم كه حضورش تو زندگيم چقدر مثبت و اثرگذار بوده.شايد خودش خيلي ارادي و آگاهانه، براي تاثير تو زندگي من تلاشي نكرده باشه،اما همين حضورش كافي بود تا من خيلي چيزا رو درك كنم.اينكه برخلاف تصورم چقدر كودكم(نسبت به انتظارات خودم نه در قياس با هم سن و سالام.)و چقدر نياز دارم كه براي مسووليت هاي آينده بزرگ بشم.
گاهي اوقات ازش ناراحت ميشم ،ولي وقتي حضورش اين همه تو زندگيم موثر بوده و به زندگيم جهت داده ،چطور ميتونم ازش شكايت كنم.حتي به نظر مياد من بهش بدهكارم،خيلي،خيلي بيشتر از اونچيزي كه قابل تصور باشه.
هر روز بهش فكر ميكنم.يادمه يه روز ازم پرسيد "تو چيزبدي درمورد من ديدي ؟".اون روز نمي دونست كه هميشه سعي ميكنم اگه چيزي مي بينم كه شايد(فقط شايد) به نظرم خوب نباشه،زود قضاوت نكنم و در موردش با طرف مقابلم صحبت كنم تا بتونم برداشت درستي از رفتار يا حرفش داشته باشم .اما متاسفانه فرصت چنداني براي حرف زدن و صحبت پيش نيومده.
اين روزا چيزايي رو كه دوست دارم در موردشون باهاش صحبت كنم مي نويسم تا اگه فرصتي پيش بياد در موردشون صحبت كنيم.چيزايي كه به نظرم درست نيست، اما نبايد زود قضاوت كرد و فكر ميكنم لازم باشه حرفاي اونم بشنوم.
البته بازم ميگم و صادقانه ميگم كه اونقدر خوبه كه من بهش بدهكارم.وقتي با همه ي كساني كه ديده م مقايسه ش مي كنم همه ي خوبي هاش واسم قابل درك ميشه.
اما با همه ي خوب بودنش قطعا ً عاقلانه فكر ميكنم و اين اعتقاد رو دارم كه خوب بودن فردي به معناي خوب بودنش تو يه رابطه ي جدي نيست.
مثلا ً خودم واسه مسووليت پذيري (اونطوري كه لازمه) آماده نيستم و به زمان نياز دارم.
دوش دور از رويت اي جانم جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بررخ از سوداي دل سيلاب داشت
پنجشنبه:
پنجشنبه ها رو دوست دارم.آخه تنها برنامه ي تلويزيوني كه به طور جدي دنبال ميكنم پنجشنبه ها پخش ميشه (البته گاهي هم چهارشنبه ها اما به ندرت).اسم برنامه ارديبهشته واز شبكه ي چهارپخش ميشه حدود ساعت 11:50 صبح.البته با تغيير ساعت پخش اذان، زمان پخشش تغيير ميكنه.
كارشناس روزهاي پنجشنبه ي برنامه ي ارديبهشت،آقاي "دكتر ابراهيم ميثاق"‌هستش كه در مورد روش هاي ارتباطي و رفتاري به ويژه بين زن وشوهر صحبت ميكنه.
اما اين آقاي ميثاق با بقيه فرق داره.اول اينكه ظاهري كاملا ً ورزشكاري و خنده رو داره.
مورد بعدي اينكه از شعر و ادبيات تو صحبتاش خيلي زياد و البته به موقع ،استفاده ميكنه و با اين روش، در كنار حرفاي منطقي و عقلاني ،احساس هم وجود داره و بهتره بگم دكتر ميثاق در مورد "عشق"‌حرف ميزنه نه يه سري دستورات و الگوهاي خشك و بي روح.
اما مهمترين ويژگي دكتر ميثاق اشتياقيه كه واسه صحبت كردن داره.اگه برنامه رو ببينيد كاملا ً متوجه ميشيد كه دكتر علاقه ي شديدي به صحبت در مورد موضوع برنامه داره و اين رو از خنده ها و آهنگ صداش به راحتي ميشه فهميد
پيشنهاد ميكنم برنامه ي هفته ي آينده ش رو حتما ً ببينيد چون موضوع جالبي داره.
بعد ازظهر،رفتم بيرون.اول رفتم كاراي خريد لپ تاپ رو انجام بدم(براي خواهرم) وبعد رفتم كافي نت تا آهنگ "زبان آتش"‌ استاد رو دانلود كنم كه برادرم واسم ميل كرده بود.فوق العاده ست و متناسب با اين روزها .شعرش هم كه سروده ي شاعر معاصر محبوبم يعني فريدونه.
اما اتفاق دلچسب ديروز،80 ساعت اينترنت مجاني بود.شركت "نوآوران" به هركسي كه كلمه ي نوآوران رو با خريد كارتهاي يكسان تكميل كنه اينترنت مجاني جايزه ميده و ما چون كارتهاي 10 ساعته ميخريم برنده ي 80 ساعت اينترنت مجاني شديم.نميدونيد چه حالي ميده...
امشب دير خوابيدم ساعت 2.
ادامه ي جمعه:
بعدازظهر اصلا ً حس درس نداشتم.اخبار بي بي سي رو ديدم و بعد سعي كردم يه كم رو وبلاگم كار كنم و قسمتهاي مختلفشو بهتر بشناسم.(آخه تازه وارد دنياي وبلاگ نويسي شده م).الآنم اين پست روميذارم و ميرم شام مي خورم.
تا بعد...

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati